Wednesday, October 27, 2010 Can't I be bold here?
It's mine!!!
Tuesday, October 26, 2010 I feel like an inverse tangent function approaching an asymptote !!
Saturday, April 19, 2008 Here I am, on the Road again!
Tuesday, February 28, 2006 - You know the charge. - I'm innocent, I didn't kill that pimp. You couldn't get anything on me and you framed me. - That is quite true. But your real crime has nothing to do with a pimp's death. - Well then? What is it? - Yours is the most terrible crime a human being can commit. I accuse you... ...of a wasted life. The penalty for that is death. - I'm guilty! Guilty.
Thursday, February 02, 2006 I was Me, but now he's gone!!!
Friday, January 27, 2006 خدایا چرا من انقدر متفاوت شدم؟!!چرا من فرق فکولم؟! کاش یک کم بی وجدان بودم!
Thursday, January 19, 2006 فرشته از سنگ پرسید: چرا از خدا نمی خوای تو رو انسان کنه؟سنگ گفت: هنوز اونقدر سخت نشدم که انسان بشم!!!
Wednesday, January 11, 2006 به قول مامانم شلوغ نکنین بینیم!! D:عید همه مبارک! جای همتون خالی پارک نیاوران امروز خیلی خوشگل بود! البته .....جون خوشگل تر شده بود!! نکنه دارم خر می شم! :))
Saturday, December 24, 2005 اولِ هفته خوبیه!گرچه من باید این هفته سمینارم رو دفاع کنم. و خدا می دونه که هنور هیچ کاری نکردم. قشنگه که آدم تو یه روز بارونی قشنگی زندگی رو تو قصر شیشه ای عنکبوت ببینه. کسی مامان منو ندیده؟!!
Thursday, December 22, 2005 "Mama always said life was like a box of chocolates. You never know what you're gonna get." Forrest Gump
Saturday, December 17, 2005 ساعت حدود 3 صبحه!Gypsy Kings هم داره Trista Pena می خونه. این نور لعنتی مانیتور به زور پلکای سنگینم رو باز نگه داشته. amore ،amore ،amore . . . راستی خیلی خوبه که بعد مدتها یکی مثه atid اومد تو رو خوند. میتونی خوشحال باشی. کاشکی دنیا به قشنگی عکساش بود.
Sunday, December 04, 2005 2003، 2004، 2005، و . . .همه چیز عوض شده. همه چیز باز هم عوض می شه. من هم عوض شدم. ولی سیاه و سفید تو فقط همیشه دلتنگی های منو به دوش می کشه. اینم از نظر خواهی!
Wednesday, October 26, 2005 To FuXX* You!
and to FuXX the rest of the FuXXing World! Cheers!! P.S. : Censored in order to prevent from being filterd.
Friday, October 14, 2005 و مسیر سبز هیچ درخت نداشت.جاده ای که به ابدیت پیوست! بدون شرح!!
Friday, September 23, 2005 سالهاست که دیگه مدرسه نمی رم.اما این آخرین روز تعطیلات تابستونی . . . هنوز که هنوز عصر جمعه آخر تعطیلات حس کابوس یه اعدامی رو داره. انگار که فقط و فقط تا فردا صبح وقت داری. و همه جا حسش می کنی، تو اشعه کم رنگ خورشید، تو غروب طولانی جمعه که انگار خیال نداره دست از سرت بر داره، تو سو سوی بی رمق چراغ تو کوچه که از لا به لای برگای خشکیده درختا می بینی، تو نسیم خنک پاییزی که از لای پنجره اتاقت میاد تو و سر انگشتای دست و پات یخ می زنه، تو صدای قرآن زود هنگام مسجد محل و . . . و انگار تو این حس غریب داری غرق می شی و دست و پا زدن هیچ فایده ای نداره. حتی روشن نکردن چراغ اتاق، تلالو از دست رفته بعد از ظهر تابستون رو بر نمی گردونه! اینجوری آدم توی پاییز حل می شه.
Thursday, September 22, 2005 میل به نوشتن داره خفم می کنه!اما هیچ چیزی برای نوشتن وجود نداره . . . دیشب ساعتا رو کشیدن اینور. دارم تو پاییز حل می شم!!
Wednesday, April 27, 2005 Einstein was right, Time is relative to the observer! When you are looking down the barrel of a gun time slows down, your whole life flashes by, heart break and scraps.
Thursday, March 24, 2005 چرا می نویسم؟!نمی دونم!! خب چرا ننویسم؟!
Sunday, February 06, 2005 I'm gone! I'm gone! I'm gone! I'm gone! I'm gone! I'm gone!
Saturday, January 22, 2005 زندگی هنوز هم جاری است.و روحم دوست دارد لم دهد کنار این جوی، زیر سایه درخت اکنون! "حیات، غفلت رنگین یک دقیقه «حوا»ست "
Tuesday, January 11, 2005 "There is something to be learned from a rainstorm. When meeting with a sudden shower, you try not to get wet and run quickly along the road. But doing such things as passing under the eaves of houses, you still get wet. When you are resolved from the beginning, you will not be perplexed, though you still get the same soaking." Hagakure (The Book of the Samurai)
Saturday, January 08, 2005 چقدر دوست دارم وقتی تو خیابون راه می رم سوت بزنم و آواز زمزمه کنم! چرا ما آدما وقتی بزرگ می شیم، از عریان کردن احساساتمون می ترسیم!
Sunday, January 02, 2005 "Where is the wisdom we have lost in knowledge? Where is the knowledge we have lost in information?" T. S. Eliot
Thursday, December 30, 2004 زندگی خالی نیست،مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست. آری، تا شقایق هست زندگی باید کرد!
Saturday, December 18, 2004 به! چه آهنگی! :X
Tuesday, November 23, 2004 arabian gulf is Persian.
Tuesday, November 09, 2004 "الهی و ربی، من لی غيرک"!خدايا چقدر بنده هات با معرفتن. شکر.
Monday, October 04, 2004 بعد از این اگه شبی نصفه شبی به کسونی مث ما، قلندر و مست و خراب تو کوچه برخوردی، اون چشا رو هم بذار یا اقلن دیگه اینریختی بهش نیگا نکون.آخه من قربون هیکلت برم! اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه. پس باث تموم دنیا تا حالا سوخته باشه. . .
خدايا! آخه قرارمون که اين نبود! :(
Saturday, October 02, 2004 برو بابا!اصلا همتون برين!!
Monday, September 27, 2004 هنوزم تو شبهات،اگه ماهو داری. من اون ماهو دادم، به تو يادگاری!
Friday, September 24, 2004 "Every night and every morn, Some to misery are born. Every day and every night, Some are born to Sweet Delight. Some are born to Sweet Delight, Some are born to Endless Night." آه! دوست من، بدبختی!!* * : بدبختی يکی از دوستای عزيزمه، اصلا هم خيال نداره باهام قهر کنه!
Thursday, September 23, 2004 سقفمون،افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه!
Saturday, September 18, 2004 "Good day to be alive, Sir!" "Good day to be alive!", he said.
Sunday, September 12, 2004 نيکتا، کوچولوی عزيزم، به اين دنيا خوش اومدی :)
Friday, September 10, 2004 Einstein ظاهرا معمای زير رو طرح کرده و گفته 98% از مردم دنيا نمی تونن اونو حل کنن. اگه حرفش درست باشه واقعا بايد برای دنيا متاسف بود. ولی معمای جالبيه!The RULES: There are 5 houses in five different colors In each house lives a different nationality. These 5 owners drink a certain beverage, smoke a certain brand of cigar and keep a certain pet. No owners have the same pet, smoke the same brand of cigar, or drink the same beverage. The Facts: 01. The Brit lives in the Red house. 02. The Swede keeps dogs as pets. 03. The Dane Drinks tea. 04. The Green House is on the left of the White House. 05. The Green House's owner drinks coffee. 06. The person who smokes Pall Mall rears birds. 07. The owner of the yellow house smokes Dunhill. 08. The man in the center house drinks milk. 09. The Norwegian lives in the first house. 10. The man who smokes Blends lives next to the one who keeps cats 11. The man who keeps horses lives next to the man who smokes Dunhill. 12. The man who smokes Blue Master drinks beer. 13. The German smokes Prince. 14. The Norwegian lives next to the Blue House. 15. The man who smokes Blends has a neighbor who drinks water. The QUESTION: Who owns the fish? راستی يادتون باشه تو رياضی و انگليسی سمت چپ اول تره! :)
Saturday, September 04, 2004 عين راه رفتن رو يه طناب تو ارتفاع چند هزار پايی اونم تو تاريکی می مونه.بعضی وقتا فکر می کنی راحتتره که بيفتی و همه چی تموم شه! ولی يه چيزی هميشه ته قلبت می گه برو همه چی درست می شه!!
Friday, September 03, 2004 تقصيره خودته!
Friday, August 27, 2004 در 6/6/1370 ما اولين کامپيوترمون رو خريديم.
Wednesday, August 25, 2004 چقدر زمان کش مياد :(
Friday, August 06, 2004 The Unnamed Feeling Been here before Been here before couldn't say I liked it Do I start writing all this down? Just let me plug you into my world Can't you help me be uncrazy? Name this for me, heat the cold air Take the chill off of my life And if I could I'd turn my eyes To look inside to see what's comin' It comes alive And I die a little more It comes alive Each momnent here I die a little more Then the unnamed feeling It comes alive Then the unnamed feeling Takes me away I'm frantic in your soothing arms I can not sleep in this down filled world I've found safety in this loneliness But I cannot stand it anymore Cross my heart and hope not to die Swallow evil, ride the sky Lose myself in a crowded room You fool, you fool, it will be here soon It comes alive And I die a little more It comes alive Each moment here I die a little more Then the unnamed feeling It comes alive Then the unnamed feeling Treats me this way And I wait for this train Toes over the line And then the unnamed feeling Takes me away Get the fuck out of here I just wanna get the fuck away from me I rage, I glaze, I hurt, I hate It hate it all, why? Why? Why me? I cannot sleep wth a head like this I wanna cry, I wanna scream I rage, I glaze, I hurt, I hate I wanna hate it all away
Friday, July 30, 2004 صدای اذان مغرب جمعه ها يه غم عجيبی توش هست.چقدر خسته ام. نميدونم هنوزم وبلاگ منو می خونی؟ دلم برات تنگ شده! خيلی
Thursday, July 22, 2004 و عشق صداي فاصله هاست،صداي فاصله هايي كه غرق ابهامند . . .
Monday, June 28, 2004 ؟ هيچی !!!
Thursday, June 10, 2004 If you have a big problem, dont say "Oh God I have a big problem!", but say "Hey problem I have a big God!".
Saturday, May 29, 2004 تمام راه به يك چيز فكر می كردمو رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد. خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود. چه دره های عجيبی!
Saturday, May 22, 2004 تيک تيک تيک تيک تيک . . .انگار زير بالشت لعنتيم يه بمب ساعتی لعنتی کار گذاشتن!!
Thursday, May 13, 2004 چقدر گرد و خاک گرفته اينجا . . . !!!
Tuesday, November 18, 2003 دستهايم را بگير، و با آنها لمس کن لطافت جاری سفر آبها را، يا در کف آنها لانه ای برای پرستوهای مهاجر بساز.و با پاهايم قدم بردار، چه لذتی دارد احساس بلوغ خيابان زندگی زير گامهای مشتاق، ولی مواظب باش تا حرمت حيات يک مورچه را زير پا نگذارند. و بيا در آغوشم خانه ای بساز، تا نگذارد غبار غربت تنهايی پوست تنت را کدر کند. و چشمهايم را به تو می بخشم. با آنها صدای شوق کودکان را ببين که در لای علفها به دنبال خدا می گردند. و هر وقت دلت گرفت، انعکاس زيبايی وجودت را در آنها نظاره کن. و گوشهايم برای تو، خوب گوش کن تا صدای آزادی بادهای جهان را برايت زمزمه کنند. و اگر قاصدکی ديدی ، خواهند گفت:"پيام داد، دوستت دارم"! و قلبم را بردار، و تمام حجم شفافش را پر از فوتونهای نورانی عشق کن. بعد يک گوشه تاريک آسمان بياويز ، تا وقتی به آسمان نگاه می کنی، طرح شادی روی لبانت بنشيند. و اگر پرسيدند:"به چه می خندی؟"، تو بگو:"هيچ، شهابی ديدم بازيگوش، آرزويی کردم". و روحم . . . . . . تمام سطحش ارزانی تو باد.
Saturday, November 15, 2003 شگفتا کافر و شق القمر!!!هنگامى كه ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - او را ضربت زد حضرتش به حسن و حسين عليهمالسلام چنين فرمود: «شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و اينكه در طلب دنيا بر نياييد گرچه دنيا در طلب شما برآيد، و بر آنچه از دنيا محروم مانديد اندوه و حسرت مبريد و حق بگوييد و براى پاداش (اخروى) كار كنيد و دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد. شما دو نفر و همه فرزندان و خانوادهام و هر كس را كه اين نامهام به او مىرسد سفارش مىكنم به تقواى الهى و نظم كارتان و اصلاح ميان خودتان، چرا كه از جدتان صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: «اصلاح ميان دو كس از انواع نماز و روزه برتر است.» خدا را خدا را درباه يتيمان در نظر آريد، هر روز به آنان رسيدگى كنيد و حتى يك روز دهان آنان را خالى نگذاريد و مبادا در حضور شما تباه شوند. خدا را خدا را درباه همسايگان در نظر داريد، كه آنان سخت مورد سفارش پيامبرتان هستند، پيوسته به همسايگان سفارش مىكرد تا آنجا كه پنداشتم آنان ارث بر خواهد نمود. خدا را خدا را درباره قرآن ياد كنيد، مبادا ديگران به عمل به آن بر شما پيشى گيرند. خدا را خدا را درباره نماز ياد كنيد كه آن ستون دين شماست. خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان ياد كنيد، تا زنده هستيد آن را خالى و (خلوت) نگذاريد; كه اگر اين خانه متروك بماند ديگر مهلت نخواهيد يافت. خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا به مال و جان و زبانتان ياد آريد، و بر شما باد به همبستگى و رسيدگى به يكديگر، و بپرهيزيد از قهر و دشمنى و بريدن از هم. امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنيد كه بدانتان بر شما چيره مىشوند آن گاه دعا مىكنيد ولى مستجاب نمىگردد. اى فرزندان عبدالمطلب! مبادا شما را چنان بينم كه به بهانه اينكه اميرالمؤمنين كشته شد دستبه خون مسلمانان بيالاييد; هش داريد كه به قصاص خون من جز قاتلم را نبايد بكشيد; بنگريد هر گاه كه من از اين ضربت او جان سپردم تنها به كيفر اين ضربتيك ضربتبر او بزنيد و اين مرد را مثله نكنيد. چرا كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمود: «از مثله كردن بپرهيزيد گرچه با سگ هار باشد.» از وصيت ديگر آن حضرت پيش از شهادت و پس از ضربت زدن ابن ملجم ملعون: «وصيت من به شما آن است كه چيزى را با خدا شريك مسازيد، و به محمد صلى الله عليه و آله و سلم سفارش مىكنم كه سنت او را ضايع مگذاريد. اين دو ستون را به پاداريد و اين دو چراغ را افروخته بداريد، و تا از جاده حق منحرف نشدهايد هيچ نكوهشى متوجه شما نيست. من ديشب يار و همدم شما بودم و امروز مايه عبرت شما گشتهام و فردا از شما جدا خواهم شد. خداوند من و شما را بيامرزد. اگرزنده ماندم خودم صاحب اختيار خون خود هستم و اگر فانى شدم فنا ميعادگاه من است، و اگر بخشيدم بخشش مايه تقرب من به خدا و نيكويى براى شماست; پس شما هم ببخشيد «آيا نمىخواهيد كه خدا هم شما را ببخشايد؟» به خدا سوگند هيچ حادثهاى ناگهانى از مرگ به من نرسيد كه آن را ناخوش دارم، و نه هيچ وارد شوندهاى كه ناپسندش دانم; و من تنها مانند جوينده آبى بودم كه به آب رسيده، و طالب چيزى كه بدان دستيافته است; «و آنچه نزد خداستبراى نيكان بهتر است»
Saturday, November 01, 2003 من پر از نورم و شن!
Sunday, September 28, 2003 زندگی سيبی است، گاز بايد زد با پوست.
Friday, September 19, 2003 گويد سليمان مر تو را، بشنو لسان طير رادامی، ز تو مرغی رمد، رو دانه شو، رو دانه شو
Thursday, August 07, 2003 NOTHING
|
بايگانی:
|